تا حالا شده با یکی تو ذهنت حرف بزنی؟!دیدی چه کیفی میده.میشینه جلوت یا کنارت بعد تا هر وقت بخوای باهاش حرف میزنی،میخندی،گریه میکنی یا اصن پیتزا میخوری با نوشابه.تو ذهنت آسمون آبیه،درختا برگای سبز دارن،اشغالا داخل سطل اشغالن،درس‌ها پاس شدن،کارها انجام شدن،جای خنده‌های روی لباست نه توی دل‌ها.

دیشب تو ذهنم داشتم با یکی حرف میزدم.از خاطرات گذشته میگفت.نشسته بودیم تو یه کافه شلوغ.زمستون بود.به قول سوگند گوله برفا می‌رقصیدن ولی من گرمم بود بر خلاف سوگند که نه شومینه گرمش میکرد نه کرسی.اخه میدونی تو ذهن من گرمی و سردی،دوری و نزدیکی،قهر و دعوا،بدی و خوبی،زشتی و خوشگلی معنی نداره،فقط باید بخندی همین.کار سختیه؟!یه بارم داشتم زاده هنوز زاده نشده‌ام بازی میکردم.بچه حلال زاده به داییش رفته بود.تا نصفه شب بیدار بودیم و حرف میزدیم و میخندیدیم.جدا دیدی خنده یه بچه چقدر قویه؟!تا حالا تو مترو خندیدن یه بچه رو دیدی؟! دیدی وقتی میبینی میخندن افتادن بار دوم درس ریاضی دو رو هم یادت میره؟!دیدی وقتی میبینی میخندن میفهمی چقدر احمقی که توام نمیخندی و عوضش با اخم‌ به شیشه مشکی واگن مترو زل زدی و عظمت اخم‌هاتو نظاره گری؟!

هراکلیتوس میگه زندگی در اثر اضداد به وجود میاد یا همچین چیزی.کمدی هم در همین اثر به وجود میاد.در اثر بودن چیزی که نباید باشه.زندگی کمدی‌ای بیش نیست.بعضیا میگن کمدی الهی هستش بعضی ها هم میگن کمدی انسانی.ولی من میگم نه الهی هست نه انسانی بلکه کمدی موقعیت هست.دیگه این که کمدی موقعیت چی هست رو خودتون برید بخونید من که نمیتونم همه چیزو بگم که.و در اینجا این نوشته چرت پایان میابد.و تاااااااماااااام.



-خوشا به حال شما دورها که هر چیز خوبی پیش شما در دورهاست
همه چیزهای خوب از دورها می‌رسند
نسیم ها
باد ها
طوفان ها
از دورها می‌رسند»

محمد صالح علا


مشخصات

آخرین جستجو ها