Any given Sunday رو دیدم.

صبح که پاشدم،در واقع ظهر،قبل از اینکه صبونه حاضر بشه داشتم شبکه های اجتماعی رو بالا پایین میکردم.the last dance دیشب پخش شده،دو قسمت اولش.یه مستند چند قسمته‌ست از سال آخر حضور مایکل جردن تو شیکاگو بو.این اتفاق و بعدش دیدن فیلم any given Sunday دست به دست هم دادن تا یاد بسکتبال بیوفتم.این بخشی از زندگی منه که تقریبا با هیچکس درموردش حرف نزدم.یه ضرب‌المثل‌ معروف هست برای همه‌ی کسایی که ورزش حرفه‌ای میکنن که میگن این آدما دوبار میمیرن،یه بار موقعی که طول عمر ورزشی‌شون تموم میشه یه بارم موقعی که دیگه نمیتونن نفس بکشن‌.روزی که تصمیم گرفتم بیخیالش بشم،تجربه الانم رو نداشتم و خب تصمیم منطقی بیخیال شدنش و درس خوندن بود.ممکنه بگید خب چرا جفتش نه و حق با شماست ولی من آدم نیستم که بتونم روی دوتا چیز اونم با اینهمه تفاوت تمرکز کنم.یکی از بدترین لحظاتی که تجربه کردم امسال بالا آوردنم‌هام بعد تمرین‌های کم‌فشار بدنسازی بود،لحظاتی که همش تو مغزت میگذره که نکنه واقعا دوره‌ات تمومه و هر چقدر هم تلاش کنی نمیتونی برگردی.یه بار آقا سعید گفت سبک تمرین کن برای سلامتی و این حرفا بعد گفتم نمیشه آقا سعید اینهمه سال برای هیجانی که توی یه بازی دوستانه هم حسش میکنی تمرین میکنه آدم و بعد یهو بشه برای سلامتی،بعد گفت آره میفهمم.قصه اینه که آقا سعید هم سر یه اتفاق رفت کنار.توی بیست سالگی یا یکم کمتر و بیشتر تصادف کرد،رفت کما و وقتی بلند شد دیگه نمیتونست با پاهاش پای دفاع بره یا با بدنش بازیکنا رو بامپ کنه و باید بیست و چهار ساعت روز رو با زانو بند سر میکرد و الانم هم زانو بند ها و زخمهای آرنجش هنوز باهاشن.

توضیحش سخته.وقتی یه‌ ورزش میشه زندگیت،همه‌ی فکر و ذهنت میشه.از یه فوتبالیست بپرسی زندگی چیه میگه مثل فوتبال،از بسکتبالیست بپرسی میگه بسکتبال،از یه بازیکن فوتبال آمریکایی بپرسی میگه عین فوتبال آمریکایی میمونه.

تو باشگاه به شوخی بهم میگفتن باتجربه،بخاطر این بود که تقریبا تو همه‌ی مسابقاتی که برگزار میشد منم بودم،سالی نزدیک سی‌تا مسابقه برای رده پایه و اونم تو یه شهرستان چیزی نبود که همه بهش برسن اونم برای من که نود درصد مواقع کوتاه ترین و کم سن ترین بازیکن تیم بودم و حتی لاغرترین.دیس تینگز گیوز یو کانفیدنت!خیلی هم کارم خوب نبود ولی حال میداد،همون چیزی که شاید زل زدن به لپتاپ و کد زدن نداره.خب دیگه کم کم داره گریه‌ام میگیره:)

سخت‌ترین کار دنیا سروکله‌زدن با تصمیمیه که در گذشته گرفتی و نمیتونی قضاوت کنی درست بوده یا غلط!

ولی چاره چیه باید این کوفتی رو ادامه داد.

شاید که آینده از آن ما:)

میدونی طرفداران پوزیتیویسم میگن حضور احتمالات در مکانیک کوانتومی بخاطر ذات کوانتوم و طبیعته ولی انیشتین این احتمال رو دوست نداشت و میگفت مکانیزم‌تون کامل نیست.آلبرت جان میدونی که چقدر مخلصتم ولی شانس جذاب‌تر از قطعیت توست:)ترجیح میدم قبول کنم خدا تاس میریزه.

آدم تو شونزده سالگی یه تصمیمی میگیری و بیست و یک سالگی میرسه به یجایی.همیشه از خودت میپرسی تصمیمت درست بوده یا نه و خیلی پیش نمیاد که جواب قطعی به این سوال داشته باشی ولی شاید سوال خوبی رو نمیپرسی یا به قول شانت سوالت مجاز نیست.سوال رو عوض کن،آیا از بعد تصمیم تا الان بهت خوش گذشته؟!

همیشه قصه مبادله کالا با کالاست،از یه دست یه چیزی میدی و از دست دیگه یه چیز دیگه میگیری.

آدما خیلی وقتا فکر میکنن،به زندگی یا ساختن یه مدل برای زندگیشون در واقع برای بهتر کردنش.میدونی اینکار حوصله‌سر بره،کلا یه قانون تو زندگی هست،اون کوفتی که باید انجامش بدی انجام بده،همین‌.باید برای فلان امتحان درس بخونی خب بخون،باید پروژه تحویل بدی خب بده.اون تن لشت رو جمع کن بشین پشت میزت و انجامش بده و دست از قضاوت کردن خودت برای گذشته یا آینده یا حال بردار فقط انجامش بده و بعدش استراحت کن:)این کاریه که تو ورزش راحتتر میشه انجامش بدی.مثلا،میدونی که تو گرمای تابستون که ملت زیر کولر لش میکنن یا با دوستاشون میرن ایران زمین تا خوش بگذرونن تو باید گم شی بری سر تمرین دو میدانی تا صد متر رو بجای ۱۵.۳۴ تو ۱۴.۳۴ بدویی و برای رسیدن به ۱۴.۳۴ شنبه‌ها اینتروال پر فشار رو بری،دوشنبه چهارتا دوازده دقیقه هوازی بری،چهارشنبه هم رکورد گیری و اینکار رو چهار هفته تکرار کنی تا شاید به ۱۴.۳۴ برسی و اگه برسی کسی قرار نیست تشویقت کنه یا برات مهمونی بگیری چون که از شنبه‌اش باید شروع کنی برای رسیدن به ۱۳.۳۴!

یه تستی هست برای آمادگی جسمانی به اسم تست کوپر.عیار آدم تو این تست معلوم میشه.دوازده دقیقه وقت و بالای هفت دور یعنی ۲۸۰۰ متر در دوازده دقیقه یعنی تو تست قبولی.دفعه اول که این تست رو دادم پنج دور زدم یعنی ۲۰۰۰ متر و بعد سه ماه تمرین شد ۳۰۰۰ متر،یعنی هفت دور و نیم!این تست شخمی سختترین کاری بوده که انجام دادم و شبیه‌ترین چیز به زندگیه.تو این تست باید به ریتمت برسی و حفظش کنی،یکم سرعتت رو کم یا زیاد کنی بلافاصله بعد پنج شیش تا قدم احساس خستگی کل بدنت رو پر میکنه و فقط باید روی ریتم خودت بری!

مشکل اینه پیدا کردن ریتم تو زندگی خیلی سختتر از ورزشه،پیداش که شد یکم تندتر یا کندتر باهاش حرکت کردن یعنی بیرون افتادن از ریتم زندگی!

یه جمله معروف هست که میگه: fuck love,i have music و من حقیقتا در بیشترین حالتfuck life,i want run هستم!

شاید شنیدید که میگن فلان بازیکن با فکر بازی میکنه،اون اسمش فکر نیست،غریزه‌ست!

قشنگی ورزش همینه،باید به حرف غریزه‌ات گوش بدی و هاو سوییت ایز دیس!


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها