ساعت شش و نیم از خواب بلند میشه.تا یک ربع به هفت دوش میگیره.تا هفت و ده دقیقه صبحانه میخوره.بعد راه میوفته تا سر هشت محل کارش باشه.محل کار میتونه شماره 726 برادوی،NYU Physics depatment باشه یا NASA یا یه موسسه تو کانادا یا رصدخونه mauna kea در ارتفاع 4205 در جزیره هاوایی یا یه دبیرستان وسط تهران.

شاید بلندپرواز نباشم ولی اهل خیالپردازی هستم.اکثر تکنولوژی الان در خیالات ژول ورن ساخته شده بود.

دوران کورونا و پساکرونا قطعا جالبه.بازگشت آدما به همون چرتی قبلشون.مشکل ما اینه که نمیخواهیم یا بلدنیستیم تفاوت‌های هم رو درک کنیم و با توجه به این تفاوت‌ها همدیگه رو دوست بداریم.

میدونی آدما حوصله‌سر برن.منظورم اونقدرا هم چپ نیست که مثلا بگم در صبحت با خلق جز پشیمانی نیافتم،نه اینم گزاره چرتیه.همیشه سعی کردم درمورد آدما برداشتی نداشته باشم و بیشتر شوخی باشه حرفایی که درموردشون میزنم ولی همینم زیاده.

من با لباس دژبانی سست و بی‌طمع از میان مردم شهر میگذرم

سر را به چه می‌افشانی مرد بی‌ولع؟مهم نیست میگویم و میگذرم

 

اونروز داشتم ویدیوی کلاسای راهوار رو میدیدم.فهمیدم مکمل خوبی برای کتاب لیدله.خوشحال شدم که بالاخره یه راهی برای یادگرفتنش پیدا کردم.بگذریم حرفم این نیست‌،وسطای کلاس یه نمودار دایره‌ای کشید متشکل از کیهان‌،نجوم و اختر و ذرات بنیادی و آخر یه دایره هم اضاف کرد: !astrobiology

آستروبایالوجیست خیلی خلاصه دنبال حیات تو کیهان میگرده.بله اگه این حرفو حتی تو دانشکده فیزیک هم بزنی خیلیها میخندن و میگن قدرت و پول تو ماده چگال و حالت جامده و بیا فلان قطعه رو بساز و پول دار شو و فلان.اگه بخواد خیلی روشنفکرانه حرف بزنه میگه پیشرفت تکنولوژی با کیهان شناسی یا پیدا کردن سیارات محتمل برای حیات در فلان جای کیهان حاصل نمیشه و فلان زمین رو بچسب.میدونی یه احمقیت خاصی در آدمایی که گرانش یا کیهان کار میکنن یا دوست دارن کار کنن هست.مثلا دکتر فرهنگ میگفت میخواستم برم یه مدت راننده آژانس بشم یا نیما که میگه یهو دیدی یه روز انصراف بدم برم زیست بخونم یا میکس کلاس چرتش با آهنگ باب دیلن رو میده یا جتی عموحسین که در نوع خودش حماقت داره.نکته الان فقط اینها هستن دارن کلاس تشکیل میدن،اینها هستن که بچه‌ها میرن پیششون تا حرف بزنن،همین اینایی که بیشتر زندگیشون مشغول آسمون و بالاسرشون بودن تا زیرپاشون.همون بحث تفاوت‌هاست و برچسب خوب و بد زدن به همدیگه و کارهامون.

اصن نمیخواستم اینارو بگم.شاید چون به ساختن مستند چند روزیه فکر میکنم اومد به ذهنم.

بگذریم.بعد کلاس راهوار یه سرچی کردم.ناسا از علاقه مندان برای اسکول و پروگرم و آموزش و استخدام و خلاصه همه چیز استقبال میکرد.کار کردن تو ناسا به عنوان آستروبایالوجیست جذابه همونقدر که رومه‌نگار علم شدن و همونقدر تدریس فیزیک سوم دبیرستان و همونقدر پژوهشگر تمام وقت شدن در پریمیتر و مونقدر مستندساز شدن و همونقدر استاد دانشگاه شدن در کانادا  همونقدر کار کردن برای گوگل و مراقبت از سرورهاشون تو یه خراب شده‌ای نزدیک قطب که شش ماه روزه شش ماه شب.صادقانه بگم هیچکدوم از این کارها برام ارجحیت نداره.آره شاخه به شاخه شدن کار خوبی نیست ولی جذابه.لذتی که تو نوشتن سوال امتحان کوانتوم هست دقیقا به نوع دیگه‌اش تو ساختن مستند هست.نیما همیشه میگفت هر کاری خوش میگذره بهتون همون رو انجام بدید.همین.

 

 

 

 

 


مشخصات

آخرین جستجو ها