سلام
پرده اول:کلمات
چند وقت پیش داشتم کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم نادر ابراهیمی رو میخوندم و متوجه شدم چقدر انتخاب و همنشینی واژهها مهم و جذاب هستش.بعضی وقتا فکر کردن به واژهها واقعا دلانگیز و جذابه.مثلا کلمه اجتنابناپذیر که امروز در مقابل حرفهای شریف که داشت درمورد تغییرات حرف میزد،استفاده کردم.یا کلمه محبت یا درهمتنیدگی و. .
پرده دوم: امتحانات
دانشکده به طرز وحشتناکی خستهست.مثل اینکه علیرضا امروز درخواست انصرافش رو ثبت کرد تو سیستم.بهترین آدم ورودیمون داره انصراف میده.دنیای جای جالبیه و هیجانانگیز.داشتم فکر میکردم چقدر از زندگی دانشگاهی یا همون آکادمیکی که میخواستم رو، تجربه کردم.من از کلاس رفتن متنفرم و در عوض عاشق اینم که صفحه اول یه کتاب رو باز کنم و خودم شروع کنم به خوندن و فهمیدن.آره من خیلی با آدمی که باید باشم و میخوام بشم فاصله دارم خیلی.شاید یه روزی دانشجو دکترای دانشکده خودمون شدم و مثل عبدالعلی آب جوش به دست برم سمت اتاقم یا مثل بهروز نچسبه ول کن دانشگاه نباشم یا مثل اون خانوم مو بامزهه مجبور بشم ساعت شیش ناهار یا شایدم شام بخورم.یا شاید سر از دانشکده فلسفه علم شریف درآوردم و یا اصن رفتم واترلو و یکی از گروه نیایش افشردی و دار و دسته دانشکده فیزیک نجومی واترلو شدم.یادمه تابستون به دوتا از دانشجوهای واترلو که ایرانی بودن میخواستم ایمیل بزنم بگم من چجوری میتونم بشم شما.یا اگه کارم خیلی خوب شد تا اون موقع سر از پریمتر درآوردم.فعلا اینا مهم نیست،فعلا پایتون،کورس کیهان،خوندن کوانتوم تو تعطیلات ترم و ادامه دادن روند رمانخونی مهم هستن.
پرده سوم:cl
تو گوشیم یه فولدر دارم به اسم cl.این فولدر شامل چندتا ویت که برای سال کنکورم هستش.ویدیوهایی که اون موقع از تلگرام دانلود و سیو کردم.یه ویدیویی هست درمورد جان اسنو،از فصل یک تا آخر فصل پنج سریال.یه جایی هست که بزرگ نگهبان شب یا همون نایت واچز،به جان اسنو یه جمله جالبی رو میگه.اون جمله اینه:
!Kill the boy jon snow, and let the man reborn»
فقط همین،لت د من ریبورن!
پرده چهارم:انزوا
یجایی تو اپیزود محسن نامجو دیالوگ باکس،گوینده درمورد رفتن نامجو از ایران از ترکیب تبعیدخودخواسته استفاده میکنه.انزوای خودخواسته چیزی هست که دارم روش کار میکنم.به قول معروف رویارویی و برخورد با خود میتونه پر از نشانه،دلیل،شناخت،بازسازی،رشد و یا برعکس مملو از بیهدفی،پوچی،گمکردن،تخریب باشه.بحثش طولانی و پیچیدهس بگذریم.
آغوشی برای فشردن
شانهای برای گریستن
تمام آن چیزیست که لازم است
به قول شاعر گفتنی که زندگی همش غمه/یه دنیا غم یه همدمه!
درباره این سایت