سال سوم دبیرستان بودم.دیگه تو مدرسه.ی جدید جا افتاده بودم و میز یکی مونده به آخر میشستم.من علی‌بابا فریور و سقا،ممد خلج هم اگه حال داشت میومد و میشست میز جلویی من و علی‌بابا.

اون روزا زندگی ساده بود.برای همه‌مون.مثلا علی‌بابا دنبال پول سیگار و پک بود و ته دغدغه ذهنیش المپیاد ادبی بود.یا فری(فریور)میخواست بره هنرستان.منم فقط سر کلاس ادبیات و هندسه گوش میدادم و بقیه کلاسا یا چرت میزدم یا با علی بابا چرت و پرت میگفتیم.کارمون شده بود درمورد فینچ و لینچ و پازولینی و فلینی و کیشلوفسکی چرت و پرت بگیم یا سعی کنیم تارکوفسکی و آرنوفسکی رو از هم تشخیص بدیم.علی‌بابا میخواست بره روانشناسی و اشکان هم همین‌طور و منم باز هوای ادبیات زده بود به کله‌ام.در انتها اشکان رفت روانشناسی،علی‌بابا معماری میخونه و من فیزیک و هر کدوم معتقدیم اون یکی کار خوبی کرده!

اون زمان زندگیم کلا شده بود امتحان نهایی سوم دبیرستان،سینما،علی‌بابا و مسیر کرج تهران و رادیو فرهنگ برنامه نیستان!

شنبه که رفته بودم تعیین سطح زبان خانومه پرسید نظرت درمورد روتین شدن زندگی چیه.سوالش جالبه بود برام جوری که میخواستم بیخیال انگلیسی بشم و فارسی بشینم باهاش بحث کنم البته جذاب بودن خانومه هم بی‌تاثیر نبود احتمالا!اگه فکر کردید که الان درمورد روتین میشینم حرف میزنم خب اشتباه کردید خانومه که نیست من چی بگم!

در مجموع میخواستم بگم زندگی خواه ناخواه روتین میشه.من روتین پنج سال قبل با من روتین الان خیلی فرق کردن.کاش میشد دی به دی تی هر چیزی صفر میشد یا حداقل یه عدد ثابت زیر ده،نه اینکه بشه تابع نمایی و هی زارت و زورت همه چیز و همه کس متغییر باشن.

یه جمله خوندم جمعه‌ای پشم‌ریزون نمیشه ننویسمش،هیچ ربطی هم به این پست نداره: انیشتین(آینشتاین)گرانش را اثری از خمیدگی فضا-زملن در نظر می‌گیرد.

 

الان در این تایم و آب و هوا باید آهنگ como los olivos از bebe رو پلی کرد و تا فرداها رقصید!

و اینجاست که بمرانی میفرماید:

صبح همه به خیر و شادی 

صبح همه پر از آزادی

ساز دلتان کوک و عالی

آسمان دلتان پاک و آبی

در گنجه باز باز است

عشق است که چاره ساز است 

پرچم سفید برافراشته 

صبح است که برقرار است 

بعد 

میری تو خودت

میری تو خودت 

میری تو خودت.

 

 

ولی همه این حرفا رو زدیم که آخرش بگم(اول به خودم بعد به شما)وقتی پینک فلوید اینا این حرف زیر رو میزنن دیگه ما چیکاره ایم که چیزی بگیم در ادامه.از اهنگ high hopes:(پیشنهاد میکنم این آهنگ رو روزی سه وعده و در هر وعده سه بار گوش کنید و باهاش زمزمه کنید.توصیه قبلیم به حسن که جواب داد!)

 

Encumbered forever by desire and ambition
There's a hunger still unsatisfied
Our weary eyes still stray to the horizon
Though down this road we've been so many times


تا ابد در چنگال آرزو و بلند پروازی هستیم
عطشی وجود دارد که هنوز سیر نشده
چشمان خسته و کسل‌مان هنوز به سوی افق منحرف می‌شود
گرچه بارها در پایین دست (انتهای) این راه بوده‌ایم

 

 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها